صبح برای کار بیمه رفتم دفتر نمایندگی که متاسفانه نماینده ی بیمه نبود و گفتن دو ساعتی طول میکشه تا بیان . دیدم زمان دارم و بعد از مدتها قدم ن رفتم سمت ساحلی که با سنگهای سدشکن محصور شده . اون بالا یه جایی رو برای نشستن انتخاب کردم و نشستم . دریای خروشان و آبی که دیگه به رنگ آبی نبود . اثری از هیچ موجود زنده ای نبود جز من (بر فرض زنده بودنم البته) و چندتایی پرنده که سوار بر موج بالا و پایین میشدن . یک بغل حسرت و آه ...
15 _ تو ، ماه، پنجره_
تنها برای سنگ صبورم ....
نبود ,زنده ,بیمه ,آبی ,موجود ,ای ,از هیچ ,اثری از ,نبود اثری ,آبی نبود ,هیچ موجود
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت